دیدمش....
تنم لرزید
دلم خواست محو تماشایش باشم
تا آخر عمر به او خیره باشم
دلم خواست
اما این شرم نگذاشت
چون بنفشه ای سر به زیر افکندم
به زمین خیره شدم و او به آرامی ازکنارم گذر کرد
با خطی از عطر دورم حصار کشید
این دلخواه ترین اسارتی است که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است🙂

ویرایش شده

فقط افرادی که در این ویکی خطاب شده‌اند امکان پاسخ‌گویی دارند.