روزهای اول که همو دیدیم خیلی ذوق زده بودم..
از اینکه دیگه تنها نبودم و یکی رو پیدا کرده بودم که بهم توجه میکرد..
لذت میبردم که تمام مدت همراهت بودم و حتی شبها در کنارت میخوابیدیم.
خوشحال بودم از اینکه صبحها بیدارت میکردم و اولین کسی بودم که تو میدیدی.
تمامِ انرژیَم را میگذاشتم که کمکت کنم...
قورباغه ها، بی اعتنا به وسعت هستی
در کنار باتلاق ها
با دست های بلندشان، با کثافت ها پیمان بسته اند
به گل ها و کرم ها قانع هستند
سوسک ها برایشان ترانه می خوانند
قورباغه های مست
سرشار از شادی و خیال
روی دوپا نشسته
شکسته، شکسته آواز می خوانند
اینجا بهشت ماست
اینجا بهشت برین است...
🖋️ ع. ص